sms
 
پنج شنبه 28 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 13:33 ::  نويسنده : محمد

د و بانوی مسن از شوهر هایشان صحبت میکردند .

 

اولی گفت : من از اینکه شوهرم ناخن هایش ا میخورد خیلی ناراحتم .

 

دومی گفت: شوهر من هم این عادت را داشت ولی من ترکش دادم .

 

اولی:چطوری دومی :خیلی ساده دندان هایش را مدتی قایم کردم!

 

 

 

از یکی که خونشون نزدیک ورزشگاه آزادی بودمیپرسن :آیاجوورزشگاهروشماهمتاثیرداشته؟

 

مرد جواب میده : نه نه نه رن نا نا ایران

 

 

 

به @ میگن برو روزنامه کیهان بگیر@ میره بعد یه ساعت برمیگرده و یه الاغ رو با خودش میاره بهش میگن این چیه اوردی .میگه:اخه کیهان نبود همشهری اوردم

 

 

 

از @ پرسیدن احساسات متضاد به چی میگن؟ @ گفت: به وقتی که مادر زنتون روی ماشین آخرین سیستمتون سقوط میکنه !

 

 

 

@ شب دوم بعد از عروسیش زنشو میکشه ازش میپرسن: چرا زنتو کشتی؟ میگه چون دختر نبود میگن چرا شب اول نکشتیش؟ میگه اخه شب اول بود.  !

 

 

 

به یه آقا میگن که دخترتون رو بلند کردند آقاهه میگه:با چی بردنش. می گه با پاترول. آقاهه می گه 2 در بود یا4 در. میگه 4 در. آقاهه میگه نگو بچه پاترول 4 در هی میره خوشبحال دخترم که سوار پاترل 4 در شد !

 

 

 

از @  میپرسنارتحالچی؟میگهنمیدونمهرچیهازاسهالبدترهچون بابام گرفت مرد !

 

 

 

یه روز @ بچه اش بعد از عید فطر به دنیا می آد اسمش رو می زاره پس فطرت !

 

 

 

یک بار @ تو خیابون داشته راه میرفته دومی میگه اهای کره خر بعد @ میگه اخه من اینقدر جوونم.

 

 

 

به @ میگن اگه کل دنیا رو میدادن به تو باهاش چی کار میکردی میگه می فروختمش میرفتم خارج !

 

 

 

یک روز دو خروس به دنبال یک مرغ راه افتاده بودند درحالی که مرغ  نازمیکردخروسدومیبهاولیگفت: ولشکنباباتعاونیلختشرامیفروشد. !

 

 

 

غضنفر به نامزدش گفت دوست داری فردا شب با هم غذا بخوریم ؟ نامزدش با اشتیاق فراوان گفت : البته ، با کمال میل! غضنفر : خوب به مادرت بگو غذا درست کنه من فردا شب میام خونتون !

 

 

 

فریبرز این انشاء را درباره دیدارش از یک باغ وحش نوشته بود : ما یک روز بعدظهر به باغ وحش رفتیم. من در آنجا تنبل ترین حیوان روی زمین را دیدم اسم این حیوان گورخر بود چون ما بعدظهر به باغ وحش رفته بودیم ، ولی با این حال گورخرها از تنبلی هنوز پیژامه هایشان را از تنشان در نیاورده بودند !

 

 

 

روزی @  پسرشرابهمیهمانیمیبره،پسرهبینغذامرتبآبمیخورهپدرهعصبانیمیشهسیلیدرگوشپسرشمیزنهکهبهجایغذاچراداریآبمیخوری ؟بعد از تمام شدن غذا پدر و پسر از مجلس خارج می شند. پدر از پسرش می پرسه آخه چرا همه اش آب می خوردی پسر میگه چون می خواستم غذای بیشتری در شکمم جا بدم ناگهان باباهه سیلی مجددی میزنه تو گوش پسرش پسره می پرسه این دیگه برای چی بود؟ پدر میگه این برای این بود که این ترفندت را باید سر غذا به من میگفتی !

 

 

 

@ لامپ خانه اش میسوزد پماد سوختگی میمالد !

 

 

 

یک روز @ با خانمش میرن دکتر و می گن آقای دکتر مابچه دار نمی شیم دکتره پس از معاینه میگه اشکال از شما است آقا . در جواب @ می گیه: اینکه ارثی است پدرم و پدر بزرگم هم بچه دار نمی شدند !

 

 

 

@ میبینه کوه ریزش کرده و همون موقعه یه قطار میومده فورا پیرهنشو اتش میزنه تا قطار متوجه بشه تا قطار توقف میکنه ترکه نارنجک میندازه زیره قطار میگن بابا این چه کاری بود؟ میگه بنده از بچگی علاقه شدیدی به دهقان فداکار و حسین فهمیده داشتم

 

 

 

معلم: نادر شاه رو کی کشت.  شاگرد: اقابهخدامننکشتم !

 

 

 

یه روز 3 نفر به اسم های به من چه و به تو چه وادب میرن دزدی پلیس میاد میگیرتشون ادب میره بالای درخت از به من چه میپرسن اسمت چیه میگه به من چه ازبه توچه میپرسن اسمت چیه میگه به تو چه میگن شما ادبتون کجاست میگن مونده بالای درخت !

 

 

 

مرد: قسم میخوری که منو به خاطر پولهایم دوست نداری؟ زن: هزارتومن بده تا قسم بخورم!

 

 

 

@ میره بقالی، میبینه رو دیوار بزرگ نوشتن: علی با ماست! حسن با ماست! حسین با ماست! میگه: ببخشید اقا، شما ماست خالی ندارید؟!

 

 

 

هر سال موقع قرعه کشی بانک @ میرفته مشهد التماس امام رضا میکرده که در قرعه کشی ماشین برنده بیشه اما هیچوقت هیچی برنده نمیشده. دوباره پامیشه میره مشهد التماس تا ازشدت خستگی خوابش میبره. امام رضا میاد به خوابش و میگه بنده خدا اول یه حساب توی بانک باز کن بعد بیا سراغ من  !

 

 

 

@ داشته راه میرفته خسته میشه شروع میکنه به دویدن!!!!!!

 

 

 

یارو @ بچه نداشته، میره مسافرت، میاد میبینه سه تا بچه داره. ازش میپرسند: چی شد، تو که بچه نداشتی؟ میگه: والله همسایهها شرمنده کردن!

 

 

 

@ بچه دار نمیشده، محلشون رو عوض میکنه!

 

 

 

@ میخواسته بره شهرک آزمایش برای امتحان رانندگی , صبح ناشتا میره امتحان شهر بده !

 

 

 

@ میبینه همسایش برفهای پشت بام روپاروکرده وریخته توکوچه.عصبانی میشه وبرفاروبازحمت زیادباسطل میبره روپشت بام خودش پهن میکنه ومیگه:اینابایدافتاب بخورن تاخشک بشن!

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







شادباش
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید امیدوارم ازمطالب آن لذت ببرید ونظرهم حتما بدهید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بازهم خنده و آدرس jock30.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 7
بازدید هفته : 16
بازدید ماه : 128
بازدید کل : 36556
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 2
تعداد آنلاین : 1






Google

در اين وبلاگ
در كل اينترنت
کد جست و جوی گوگل